بوس ماهی



 

 

صبحی تلفن خونه زنگ خورد و منم که عمرا تلفن جواب بدم. تلفنو جواب دادم و یکی گفت: خانیم مهرنیا آدرست کجاس برات قهوه آوردم.
من: ااااااا

یه ده دقیقه وسط کوچه ایستادم تا آقاهه اومد و دیدم تو دست و بالش هیچی نیست یکهو بلند شد و یه نایلون داد دستم و گفت بابک فرستاده .

بعلی 
و اینگونه بود که ما اول صبحی سورپرایز شدیم با یه بسته ماسالا 

البت نبات تو دلمون حل شد از داشتن آقامون که از یه کشور دیگه فکر حال خوب کنی ماست.

بابی تو مییییییییییییییییییی



 

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها


بورس آموز roid اخبار و اطلاعات سئو حرفه ای maryamit شهر بازی های دیجیتال Eve's receptions happylla drsamadzare ساج کندی دنیای ریاضیات